هفتبرکه – غلامحسین محسنی: تلاش برای پیوند زدن تاریخ اساطیری و افسانههای ملی ما ایرانیان با تاریخ واقعی و نشاندن آن به جای تاریخ علمی، آب در هاون کوبیدن است. در گذشتههای دور، ما با تاریخ و تاریخنگاری علمی آشنا نبودهایم و تاریخ اساطیریمان را که در «خداینامه» و «شاهنامه» حکیم توس جاویدان گردیده و حماسه ملی ما ایرانیان را شکل داده، تاریخ واقعی خود میدانستیم. از حدود ۱۵۰ سال پیش، با تلاش گروهی از فرهیختگان و دانشآموختگان علوم نوین، مرز میان افسانه و تاریخ علمی روشن گردید.
اکنون «بررسی محققان در ادبیات سانسکریت ثابت کرده که کیخسرو از شاهان خاصهی ایران نبوده بلکه متعلق به عهدیست قدیمتر. یعنی دورهی هندوایرانی –چه همین نام به صورت سئوشروس در ادبیات سانسکریت دیده میشود.» به هیچ وجه نمیتوان شهریاران داستانی را همچون شاهان کیانی، جمشید، کاووس و کیخسرو (که بسیار باستانی و متعلق به دورهی هندوایرانی و شاید حتی مقدم بر آن باشد) به تاریخ واقعی و علمی آورد و به پهلوانان دربار آنها مقام شاهی و حکومت ولایات در جغرافیای ایران را داد.
مثالی که بهانهی این نوشتار شد، این است که یکی از عزیزان، از «تاریخ طبرستان و رویان و مازندران» تالیف سال ۸۸۱ تا ۸۹۲ ه.ق. سند آوردهاند که: «گرگان از مستحدثات گرگین میلاد است. ولایت ری به تصرف او بود. زمستان قشلاق در کرج رود و تابستان ییلاق در لار [دماوند] بودی. چون گیو را مقام و موطن در قم، و گودرز را در اصفهان بود. گرگین را در آن قرب جوار خالی از اشکال نبود. بنابراین از کیخسرو درخواست نموده به گرگان آمد و آن شهر را بنا کرد… آنجا چون در آن مقام موطن میسر نشد، برای این گرگین آن شهر [یعنی گرگان] را خراب کرده با استرآباد آمد. گرگین از استرآباد به بساطبوسی پادشاه که در اصطخر فارس بود رفت و نواحی فارس به موضعی که به لار اشتهار دارد عمارت ساخت و مقیم گشت و اولاد او اکنون حاکم آن ولایتاند.»
در این نقل قول، حضور گرگین در گرگان و استرآباد ثابت است. بقیه این نوشته را (که از خجالت و شرمساری نمیتوانسته در کنار گیو و گودرز بماند، و به فارس آمده و از پادشاه خواسته او را به جایی گمنام بفرستد) نیز میتوان از دنیای افسانه به واقعیت آورد. چگونه؟ «تیمور گورکانی» در سال ۷۸۹ ه.ق. به فارس آمده و «گرگین لاری» به بساطبوسی پادشاه (تیمور) که بیرون از شیراز در نزدیکی اصطخر اردوگاه برپا کرده بود، آمده است، و تیمور حکومت لار را به او واگذار نموده است. سکهی تیمور گورکانی ضربِ لار، خود گواه بر این ادعاست. حال باید پرسید: در شهر لار که سکهی تیموریان ضرب میشود، چگونه خود «پادشاه میلادی» داشته است؟ در یک کشور دو پادشاه نمیگنجد تا چه رسد در یک شهر!
همین داستان در فارسنامه ناصری به صورتی دیگر آمده است. ایشان سردی هوا را دستآویز مهاجرت قرار داده است. اتفاقات تاریخی اینگونه در قالب افسانه خودنمایی میکنند. میدانیم که در افسانهپردازی، دست افسانهپرداز از هر سو باز است. نه فاصلهها در فضای جغرافیایی راه را سد میکند و نه زمان. افسانهپرداز سوار بر خیالات خود شده، زمین و زمان را به هم میدوزد.
کافیست به «تاریخ مفصل لارستان» درباره «گرگین میلاد» نگاه کنید. یک پهلوان افسانهای «فریبکار و دروغگو» در دربار پادشاهی باز افسانهای، فرزندِ چند نفر از آب در میآید: گاهی فرزند پادشاه میلاد، زمانی فرزند کوروش، دگربار خود پادشاه اشکانی، از آن پس پسر کیخسرو، سپس پسر قباد، و ….
باید خاطرنشان شد که وظیفهی ما روشنگری در مسیر تاریخ علمی است. امروز در عصر ارتباطات سریع، زمان آن نیست که به افسانه پروبال بدهیم و به جای علم به مردم قالب کنیم. شناخت درست تاریخ گذشتگان، راه آیندهی نسل جوان امروز ما را روشن میکند. آشکار است که عزیزان افسانهگرای ما به خود دلیری خواندن کتاب پژوهشی «خطهی لار» را نمیدهند. چه در آنجا به همه این افسانهها و داستانها پرداخته شده، و با نقل اسناد و مدارک تاریخی، پاسخ علمی آنها را دادهایم.
مطالب مرتبط:
http://www.gerishna.com/archives/103001
http://www.gerishna.com/archives/98571
http://www.gerishna.com/archives/103545
امیرحسین
۱۹ خرداد ۱۳۹۹
در پاسخ به “خطاب به امیرحسین ”
نه اتفاقا هر منبعی غیر معتبر نیست. اما قدیمی ترین منبعی آن دوست بزرگوار بهش استناد کرده یعنی شرف نامه، مربوط به قرن دهم است. خب بسیار هم عالی باید از تاریخ چهارصد ساله لار تقدیر کرد. اما وقتی میگویید چند هزار سال، این میشود تغییر تاریخ.
در خصوص نویسندگان گراشی هم اصلا چیز عجیبی نیست، نویسندگان گراشی هم ممکن است اشتباه کرده باشند.
بروید نام جهرم را در شاهنامه جست و جو کنید تا معنی استحکام سند رو به خوبی لمس کنید. در شاهنامه چندین بار از جهرم یاد شده اما جهرمی ها آن را تبدیل به ابزاری برای بهره کشی از شهرهای اطراف نکرده اند. اما یک بیت مجهول که اتفاقا در شاهنامه خبری از آن نیست را شما تبدیل به کتاب ها و… کرده اید و از آن ابزار استیلا ساخته اید.
خطاب به امیر حسین
۱۹ خرداد ۱۳۹۹
از دیدگاه شما به هر منبعی استناد بشه ضعیف و فرعی هست چون نمیخواهید از هر لجاجت پیاده بشین و همچنان بر مرکب تعصب سوارین
تمام محققین و مورخین برجسته شهر های منطقه از جمله خود گراش هم که قبلاً کتاب های مهمی در مورد فرهنگ لارستان کهن چاپ کرده اند از دیدگاه شما اشتباه کرده اند و جائز الخطا هستن!!! خدایا پرده تعصب و جهل را از پیش چشمان به کنار زن
امیرحسین
۱۹ خرداد ۱۳۹۹
خطاب به دیده بان
مطلب نوشته شده توسط جناب احمدلو مطالعه شد، حقیقتا از ایشان بعید بود که چنین نوشته ای را درج کنند. چرا که به چند منبع فرعی و ضعیف استناد کرده بودند و از قضا از هیچ کدام آنها تاریخ سه هزار ساله در نمیآید.
دیدهبان!
۱۸ خرداد ۱۳۹۹
جواب منطقی دکتر احمدلو پژوهشگر برجسته تاریخ به مطالب غیر علمی شما در سایت آفتاب لارستان بخوانید… لطفاً جناب محسنی!
گرگین میلاد هستم
۱۷ خرداد ۱۳۹۹
سلام جناب محسنی عزیز
بنده جناب گرگین هستم، از اینکه در معرفی صادقانه و عالمانه حقیر و خاندانم تلاش می کنید خیلی سپاسگذارم. براق حاجب و مظفرالدین هم کنارم نشستن و سلام میرسونن. جامون هم خیلی خوبه.
از دبی
۱۶ خرداد ۱۳۹۹
با سلام .در جواب ل ب ..وقتی تقریبا تمام شهرها و روستاهای منطقه از این اسم که حالا از منظر سندی هم دارد ثابت میشود که میخواسته اید از کاه کوهی بسازید با این اسم مخالفند و نمی پذیرند چکار میکنید .ما را چه به دیگران که ما را که و چه بنامند مهم این است که باید به انها نبز فهماند که اشتباه کرده اند که این خط افشا گری شروع شده است و تا اخر هم ادامه دارد ….والسلام
قاسم
۱۶ خرداد ۱۳۹۹
از گراشی ها و اوزی های عزیز تقاضا میشود درباره تاریخ شهر خود برای ما حداکثر در یک سطر برای ما توضیح بدهند .
لارستان بزرگ
۱۶ خرداد ۱۳۹۹
همچنان که بارها گفته شد:
به کوری چشم حاسدان و مغرضان ،لارستان،بزرگ بوده،هست و خواهد بود…
گراشی
۱۶ خرداد ۱۳۹۹
حالا دیگه حقایق بر همه روشن شده هست .دیگه باید بر همین استناد کرد. یک زمانی یه لاری می گفت بحرین جز لار بوده ولی من دوست بحرینی پرسیدم گفتم اون بهم گفت نه جز ایران هم نبوده و قبلا هم مختار بوده. حالا لاری ها به طبل چه می کوبند خدا می داند .کی فکرش می کرد یک زمان لامرد و خنج شناخته شده تر از لار بشوند .
حمیدرضا گراشی
۱۶ خرداد ۱۳۹۹
باسلام: تو این را دروغ و فسانه مدان /به یکسان روش در زمانه مدان/از آن هر چه اندر خورد با خرد /دگر بر ره رمز معنا برد/
کاوشهای اساطیری و افسانه ای جای خود دارد و کاوشهای علمی تاریخی جای خود.خود فردوسی هم در آن چند بیت که فقط دو بیت آن را در بالا آورده ام بر امانت داری و جمع آوری تاریخ ایران زمین اشاره دارد و چنین نبوده که مردم ایران تاریخ خود را ندانسته باشند.در هر حال برای هر جنبه از تاریخ همیشه جای تحقیق مانند آنچه شما انجام داده اید باز است.
شهروند اوز
۱۶ خرداد ۱۳۹۹
استدلال جالبی بود.
لاری ها به هر موهوماتی چنگ میزنند تا تاریخ نداشته را برای خودشان دست و پا کنند